طلسم غم


درامتداد تاریکی

پدر خدابيامرزم آدم بسيار سخت گير و خسيسي بود و حساب يک ريال از دستش در نمي رفت. او با اين که وضع مالي بسيار خوبي داشت اما من و خواهران و برادرانم را در شرايط سختي بزرگ کرد. مادر دل شکسته در دايره اجتماعي کلانتري نواب مشهد افزود:..........

 ۱۴ ساله بودم که پدرم با توسل به زور مرا به عقد پسرعمويم درآورد و مادر بيچاره ام نيز نتوانست حرفي بزند. با خوشحالي پا به خانه بخت گذاشتم و تصورم اين بود که در خانه شوهرم زندگي را درک خواهم کرد. اما افسوس که همسرم نيز مردي تعصبي و خسيس بود. او من و ۴ فرزندمان را با سخت گيري هايش عقده اي بار آورد و آرزوي يک خوراک، لباس و تفريح و مسافرت درست و حسابي را در دلمان به يک حسرت تبديل کرد.ما سال ها زير يک سقف در وضعيتي تاسف بار زندگي کرديم تا اين که حدود ۳ سال قبل شوهرم مال و ثروتي که حاضر بود جانش را براي آن فدا کند به ارث گذاشت و فوت کرد. با مرگ همسرم، بچه هايم که انگار منتظر چنين فرصتي بودند از همان لحظه به خاک سپاري پدرشان به خاطر تقسيم ارث و ميراث به جان هم افتادند و درگيري شديدي بين آن ها به وجود آمد. آن ها پس از گرفتن سهم ارث خود با همديگر قهر کردند و ۲ دامادم که مدعي بودند حق و حقوق شان ضايع شده ارتباط خود را با خانواده ما به طور کامل قطع کرده اند. اين ارثيه براي دو پسرم نيز عاقبت خوبي نداشت چون يکي از آن ها با خريد خودرويي گران قيمت و ريخت و پاش بي حساب و کتاب به فساد اخلاقي کشيده شد و پسر ديگرم نيز معتاد شده است. من دلم براي ۲ عروسم مي سوزد که آن ها نيز خيري از زندگي خود نمي بينند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 14 آذر 1393برچسب:,ساعت 16:34 توسط بیتا| |


Power By: LoxBlog.Com